گزارش کامل رجانیوز از اولین کنگره شعر جانباز شهید + صوت: شعرخوانی حدادیان
قریحههایی که در پاسخ به پیشنهاد رهبر انقلاب به جوشش آمد/ متن کامل شعرهای قرائت شده
"رندانه آخر ربودی جامی زخمخانه دل / خونین چو برگ شقایق، رنگین چو افسانه دل" مطروحهای از مقام معظم رهبری بود تا بهانهای باشد برای برگزاری کنگره شعر "جانباز شهید"؛ کنگرهای که میخواست دغدغهای از دغدغههای رهبر حکیم و ادیب انقلاب را که نسبت به جانبازانی که سالها بعد از جنگ شربت شهادت نوشیدند، مرتفع کند.
در دیدار شاعران آئینی با رهبر معظم انقلاب، كه روز چهارشنبه 25 خردادماه برگزار شد، معظمله در رهنمودهایشان شاعران را به موضوع دفاع مقدس و پاسداشت یاد شهیدان دعوت كردند و از مباحث مهم در اینباره كه كمتر به آن پرداخته شده، به مقولهی «جانبازان شهید» اشاره فرمودند: «يكى از همين چيزهائى كه مربوط به جنگ است و از چيزهائى است كه ذهن من را مشغول ميكند، اين جانبازهائى هستند كه بعد از مدتى به شهادت ميرسند؛ اين خودش يك موضوع ويژه است؛ اين غير از شهيدى است كه در جبهه شهيد شده و دربارهاش هم شعر گفته شده؛ اين انسانى است كه يك تجربهاى را گذرانده و رنجى را تحمل كرده، آخرش هم شهيد شده. بگرديد موضوعات اينجورى را پيدا كنيد.»
در پایان این دیدار، یكی از شاعران از حضرت آيتالله خامنهای خواست كه در این موضوع، «مطروحهای» را طرح فرمایند تا شاعران به استقبال آن، شعر بسرایند. ایشان نیز ساعتی پس از پایان محفل، مطروحهی زیر را بر صفحهی كاغذ نگاشتند و از شاعران آئینی خواستند تا بر اساس آن، شعر بسرایند. متن مرقومه به شرح زیر است:
"بسمه تعالی
بفرمائید اگر دوستان مایلاند، این مطلع را بسازند
خطاب به جانبازِ شهید:
رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانهی دل / خونین چو برگ شقایق، رنگین چو افسانهی دل"
به دنبال این خواسته و مطروحه رهبر معظم انقلاب بسیاری از شاعران کشور اقدام به سرودن اشعاری برای جانبازان شهید بر مبنای مطروحه ایشان کردند که این اشعار به حدود صد اثر رسید که نزدیک به 70 اثر در کتاب "جامی ز خمخانهی دل" به همت حجت الاسلام جواد محمدزمانی از سوی انتشارات «نسیم انقلاب» وابسته به موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر شده است و البته قرار است که در تجدید چاپهای آتی، اشعار تازهای که پس از انتشار کتاب سروده میشود به آن اضافه شود.
آقاتهرانی: قریحه امانت الهی است که باید به درستی بازگردانده شود
در همین راستا اولین کنگره شعر "جانباز شهید" نیز عصر امروز با شعرخوانی 17 شاعر کشور که در رثای جانبازان شهید و بیداری اسلامی شعر سروده بودند، در تالار محراب تهران برگزار شد.
در این کنگره که به همت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تهران و با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد برگزار شد، رییس کمیسیون فرهنگی مجلس در سخنانی شاعران حاضر را هنرمندانی معرفی کرد که از هنر خود برای احیای کلمة الله استفاده می کنند.
حجت الاسلام و المسلمین آقاتهرانی با یادآوری نعمتهای فراوان خداوند به بندگان خود خصوصا هنرمندان تاکید کرد: مهم این است که از این نعمتها و استعدادها که در چه راستایی استفاده میشود.
وی با بیان اینکه اگر شعری در مسیر درست نباشد هیچ کس حاضر به انتساب آن به خود نیست، اظهار داشت: در قرآن کریم یک سوره به نام شعراء است و درباره شاعران مختصر بیانی شده آن هم بار مدحی در آن نیست بلکه در مقام توبیخ و مذمت است.
آقاتهرانی با اشاره به آیه شریفه "و الشعراء يتبعهم الغاوون" ( شعراء 224)، گفت: اگرچه در این آیه خبر از این میدهد که گمراهان از شاعران پيروى مىكنند اما در آیات بعدی إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا دارد که شما جزو آن الا الذین امنوا هستید.
این معلم اخلاق با یادآوری سیره اهل بیت علیهم السلام در استفاده از شعرهای خوب به روایتهایی از آن بزرگوران اشاره کرد و افزود: امام صادق علیه السلام در روایتی دارند که حکمت از شعر بر میخیزد و اگر شاعر حکیم باشد، شعر او حکیمانه است.
وی ادامه داد: در جلسهای یزید لعنة الله علیه بعد از شهادت امام حسین علیه السلام ترتیب داد تا به اهداف شوم خود برای از بین بردن آثار شهادت حضرت برسد و در آن جلسه از تمام سفرا و بزرگان دعوت کرد، از خطیب خواست تا در مسجد اموی به منبر رود سخن بگوید، بعد از سخنان آن خطیب حضرت سجاد علیه السلام شروع به سخن کرد و در کلمات آغازین خود این بیت شعر اعلي المنابر تعلنون بسبه / و بسيفه نصبت لكم اعوادها (بر فراز منبرها علناً سبش ميكنيد و دشنامش ميدهيد، درحالي كه به شمشير او اين چوبها بر روي هم نهاده شد) قرائت کرد.
رییس کمیسیون فرهنگی مجلس رمز ماندگاری کارها را اخلاص در آنها دانست و گفت: این تنها به آثار هنری مربوط نیست بلکه در کارهای علمی نیز همین رمز پابرجاست.
آقاتهرانی با بیان اینکه این قریحه امانت الهی است که خدا در اختیار شما قرار داده که باید خداوند بازگردانده شود، تاکید کرد: باید مراقب بود تا به رقابتهای شیطانی و هجو افتاد.
در ادامه این کنگره با حضور آقاتهرانی، حسینی وزیر ارشاد، رحماندوست نماینده مردم تهران در مجلس و جانباز جنگ تحمیلی، زمانی دبیر علمی کنگره و قاضیزاده مدیر کل ارشاد استان تهران از کتابهای "جامی ز خمخانهی دل" و " به رنگ شقایق" ( گزیده آثار کنگره شعر جانباز شهید) رونمایی شد.
در ابتدای این مراسم نیز حجتالاسلام جواد محمدزمانی دبیر علمی کنگره به ارائه گزارشی از آثار ارائه شده به آن پرداخت و گفت: حدود یك هزار اثر ادبی در قالب شعر كلاسیك، شعر نیمایی، شعر سپید و سرود به دبیرخانه كنگره ارسال شده است.
همچنین بخش ویژه این كنگره نیز در زمینههای شعر بیداری اسلامی، شهدای علمی و شهدای جنگ نرم بود.
در این کنگره که وزیر ارشاد نیز سخنرانی کرد، از شاعر 15 اثر برگزیده این گنکره با اهدای لوح تقدیر شد.
متن کامل شعرهای که توسط شاعران در این مراسم قرائت شد در ادامه آمده است:
استاد ولی الله کلامی از زنجان
رندانه آخر ربودی جامی زخمخانهی دل
خونین چو برگ شقایق، رنگین چو افسانهی دل
ذکر سفر خوانده بودی هرچند جامانده بودی
راهی نفس بر رساندهت بر منزل و خانهی دل
وقتی نفس میکشیدی نجوای دل میشنیدی
میسوخت شمع وجودت بر حال پروانهی دل
ای مظهر سرفرازی با جان خود کرده بازی
جام و سرت شد فدایت سودای جانانهی دل
جانا جهادت مبارک بر تو شهادت مبارک
بادا گوارای جانت لبخند مستانهی دل
ای مونس جان نثاران پیوستی آخر به یاران
کز بادهی معرفت بود لبریز پیمانهی دل
آمد از آن سو صدایی در را گشود آشنایی
رفتی و آسوده گشتی از طعم بیگاری دل
زخم زبان نوش جانت کاویزهی گوش جانت
بودی نوای محبت از نای دردانهی دل
هرگز نه احساسی هستی پرواز عباسی هستی
از کربلا تا مقام تکریم شاهانهی دل
این برگ سبز از کلامی با رمز انی احامی
تقدیم شد بر حضور مولای فرزانهی دل
حاج سعيد حداديان
صد مرتبه روی درد را کم کردی
آنقدر که پشت مرگ را خم کردی
از دوش تو با طلوع تاول خواندم
در ساحت صبح غسل شبنم کردی
مستیست که از می محرم زدهاست
با زخم به روی زخم مرهم زده است
با دلهره نشمری تاولها را
صبح است و دوباره باغ شبنم زده است
دیدم دیدم شبی رخات را دیدم
آن خال سیاه را سحر بوسیدم
آن شب به شهادت همه تاولها
از شوق تو در پوست نمیگنجیدم
او آینهدار آفتاب دریاست
هرصبح و غروب در رکاب دریاست
با آتش بادهای مسموم بگو
این تاول آتشین حباب دریاست
از حنجرهات نوای خون میشنوم
در هر دم و بازدم جنون میشنوم
تا رفت نفس نوای انالله
چون آمد الیه راجعون می شنوم
چشمهای ما بسته چشمهای تو وا شد
بین خواب و بیداری آفتاب پیدا شد
ناگهان کبوترها آسمان پر از پرها
در به روی ما بسته در به روی تو وا شد
از کویر تا کارون از شلمچه تا مجنون
ناگهان همه صحرا هرچه بود لیلا شد
شام بیقراری رفت صبح آرزو آمد
پایِ تخت جانبازی پایتخت دلها شد
از غروب تاسوعا آمدی به عاشورا
آن شب پر از حسرت از دم تو فردا شد
لحظهی ملاقاتت نغمه مناجاتت
زخمهی جراحاتت لااله الا شد
ای شکفته در هر آه با ترنم دلخواه
لااله الا هو لااله الا الله
دکتر محمود اکرامی ( سراینده یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد)
آن روزها که گم شده و راز می شوند
از امتداد چشم تو آغاز می شوند
فریاد های منجمد من٬ سکوت من
در پرده نگاه تو آواز می شوند
با یک نگاه گرم تو این سنگ های سرد
پر باز کرده٬ لایق پرواز می شوند
اما بدون لطف تو ای آسمان ترین
درها برای بسته شدن باز می شوند
این دست های منتشر٬ این مردهای صبر
« عباس » بودهاند که جانباز میشوند
جواد شیخالاسلامی از مشهد شعری در وصف شهید احمدی روشن قرائت کرد
نشستهای خوش و خرم به روی بام جهان
شده به نام تو روشن جهان و جام جهان
تو ساکتی و همه حرف میزنند از تو
ولی سکوت تو گویاتر از کلام جهان
ستاره بودن و یکباره آفتاب شدن
از این به بعد همین میشود مرام جهان
ستاره بودن و یکباره آفتاب شدن
از این به بعد بداند قشنگ شام جهان
نبود و نیست جهان جای تو، برو بگذار
جهان به نام تو باشد ولی به کام جهان
برو بگو به امام جهان: بدون شما
جهان کجاست؟ جهان چیست؟ چیست نام جهان؟
بگو که سخت درافتادهاند دینداران
دوباره با همه دنیا و با تمام جهان
بگو بگو که بیاید که سخت دلتنگایم
بگو؛ به خانه نمیآیی ای امام جهان؟...
استاد رضا اسماعیلی (داور کنگره)
امشب که عطر خیالت پیچیده در خانه دل
من با خیال تو مستم در کنج میخانه دل
می خواهم امشب به یادت شعری معطر بگویم
خونین چو برگ شقایق، رنگین چو افسانه دل
در سینه داغ تو دارم چون لاله خونین تبارم
گل کرده در حنجر من بعض غریبانه دل
می خواهم امشب ز داغت یک شعله آتش برقصم
آتش برقصم ز داغت با بال پروانه دل
گفتی چو الله اکبر شد باغ آیینه سنگر
بنگر دست خدا را ای خوب در شانه دل
خاندی غزل حکمتی با لحن صیمانه دل
دل بردی از ما به یغما ای پیر فرزانه دل
"مجيد سعد آبادي" براي بيداري اسلامي شعري قرائت كرد
جنگ شش روزه
جنگ کیپور
جنگ رمضان
تکانی بخور مرد
چه میکنی با خودت
چه میکنی با سربازان عاشقت
هر بار نام تو را شنیدم
یاد تمساحی گیاهخوار افتادم
که در گوشهای از مرداب تاریک تاریخ
چرت میزد
و گنجشکهای دریایی دوستش داشتند
ماهیان آسمانی پرواز میکردند
در آسمان زیر پایش
مصر! چه میکنی با خودت
حرکت کن به سمت سربازان عاشقت
شکارچیان سالخورده
تو را نشانه رفتهاند
محمد حسین ملکیان از اصفهان
موشک کاغذی بلند شد و پدرم را به اشتباه انداخت
پدرم داد زد: هواپیما... بمب روی قرارگاه انداخت
پدر از روی صندلی افتاد، پا شد و گفت: "یاعلی"... افتاد
سقف با بمب اولی افتاد او به بالاسرش نگاه انداخت
تانک از روی صندلی رد شد شیشهی عینکم ترک برداشت
یک نفر اسلحه به دستم داد طرفم چفیه و کلاه انداخت
خاکریز از اتاق خواب گذشت و من و او سینهخیز میرفتیم
او به جز عکس خانوادگیاش هرچه برداشت بین راه انداخت...
به خودم تا که آمدم دیدم پدرم روی دستهایم بود
یک نفر دوربین به دست آمد آخرین عکس را سیاه انداخت
موشک آرام روی تخت افتاد زنی از بین چند دست لباس
یونیفرم پلنگی او را روی ایوان جلوی ماه انداخت
علیرضا رجبعلی زاده از كاشان با اشاره به مظلومیت جانبازان موجی شعر خود را به شهید موجی " مهدی ایمانی" تقدیم کرد.
سوت خمپاره در سرت پیچید بالشت آسمانی از پر شد...
خواب دیدی که باغی از گل سرخ در تو پرپر شد و کبوتر شد
سوت خمپاره در سرت پیچید خواب دیدی که مثل سیبی سرخ
سرت افتاد روی دامن خاک نفس بادها معطر شد
شیشه عطر و چفیهای خونین گوشهای مهر و گوشهای پوتین
سوت خمپاره در سرت پیچید... سوت خمپاره در سرت پیچید...
سوت خمپاره در سرت پیچید... سوت خمپارهها مکرر شد...
تشنه از خواب میپری بی سیم زیر گوشات به گریه میگوید
"اکبر این سوی خاکریز افتاد، اصغر آن سوی آب پرپر شد"
***
قرصهای تو بیاثر بودند اتوبوس بهشت در کوچه است
کاسهای آب ریخت پشت سرت گوشهی چشم پیرزنتر شد
عبدالرضا مروتی اردکانی از شيراز
توی قاب دلم چهرهات را، ساده و دلنشین میگذارم
پشت نامت همیشه سر سطر، واژهی نازنین میگذارم
اینکه دریا تویی! شک ندارم، ای سراپای تو آسمانی
بعد از این جای چشم قشنگت، کهکشان و زمین میگذارم
ای که با آسمانها عجینی! با کتاب خدا همنشینی!
روی لبهای شعر آفرینت، طعم زیتون و تین میگذارم
در گلوی تو بغض نهفته است، حرکتی در خم شانهات نیست
روی بازوی بیدستت ای ماه، غم نخور آستین میگذارم
سینهات وسعت هرچه دریا، در دلت کوه آتشفشان است
روی دهلیز قلبی که زخمی است، شور فتحالمبی میگذارم
آسمانیترین فصل باران! مژدهی حق به روح بهاران
روی سر شانههای ستبرت، بال روحالامین میگذارم
سالها رفت و یک سال دیگر، در میان تپشهای این دشت
تکهی سرخ پیراهنت را، روی میدان مین میگذارم
در غزلها نمیگنجی این مرد، وصف تو در توان قلم نیست
در ادامه زلال صمیمی، جای تو نقطه چین میگذارم
احمدرضا قدیریان از یزد
انگار کسی در سینهات راه میرود
و پا میگذارد روی برگهای خشکیدهی پاییر
در هوای خط مقدم
نفس میکشی هنوز
و ویروسها
بخشهای وسیعی از ریهات را
اشغالکرده اند
افتادهای در کمین دشمن
تیربارها
بیآن که نفس تازه کنند
خاطراتت را زیر آتش گرفته اند
ریه کم آورده ای
اما نفس نه
ایستادهای
و تکیه کرده ای به ارادهات
بیآنکه پشت کنی به ارادتی که
سرشار کرده است سلولهایت را
تهران بزرگ
سلول کوچکی است
تو به هوای آلوده
عادت نداری
و کوله پشتیات
به مسمومیت پشت جبهه دچار شده است
و میخواهد با اولین اتوبوس
برگردد به شب های پرستاره خاکریز
و به گردان خطشکن ها بپیوندد
اینجا دارند پیوندها را پاره میکنند
و خطها را میشکنند
و تو دلت گرفته است
در کشمکش دودها و ریهها
و ابتذال خیابانها
نفسهایت
شعر سپید بلندی است که در سیاهکاری روزمرگیها
روزی هزار بار تقطیع می شود
اما شاعران پست مدرن هم
از یافتن وزن تو عاجزند
لحظه به لحظه لاغرتر میشوی
بیآنکه عبور بیوقفه زمان
اندکی تو را بکاهد
ریههای حجیم پایتخت
محتاج توست
نفس بکش
اگرچه بریده بریده
عفت خادمی از نيشابور
پیالهای اکسیژن
سرفههایت که ردیف میشد
سینه سرخها کم میآوردند
لیوان در دستهای مادر میشکست
و از مرز پوستش عبور میکرد
مادر تمام جغرفایای خانه را میدوید
تا پیالهای اکسیژن تعارفات کند
فاطمه کودکیاش را بلند گریه میکرد
و من زودتر از همکلاسیهایم یاد گرفتم
قرص دو بخش دارد
بخش اول نه صبح و بخش دوم پنج بعدازظهار
حالا دلتنگتر میشوم برای نگاهی که آهسته چرخید
و لبهایی که به زور بالا کشیده شد
تا به هفده سالگیام لبخند بزنی
مدتی است که فاطمه
گیسهایش را به سمت بلوغ میبافد
و مادر روی صندلیات پشت پنجره
شمعدانی میگذارد تا بازهم
سینه سرخها کم بیاورند...
عالیه مهرابی
خوابهایت زخمی
زخمهایت بیدار
چشمه پیرهنت، برکهی ترکش ماهی
شرجی داغترین ظهر خلیج
میوزد اسکلهی زخم نفسهای تو را
و اتاق از نفس افتاده چقدر
بس که همپای تو بالا رفته
از سر پلهی صبح
مشت شب را واکرد
آفتابی که درآورد سر از مشرق پیراهن تو
و پرید از قفس حنجرهات
یاکریمی که از آواز پریدن سرشاز
عطر یک مزرعه آواز تمشک
بوی سرخابی درد
تلخی قهوهی چشم بادام
قرص نارنجی خواب
آخرین خواب سفید مرفین
چقدر رنگ به رنگ
میشود از تو سرود
رضا نیکوکار از رشت
هر روز میپیچه تو این خونه
آهنگ تلخ سرفههات بابا
اون قدر واسه من بزرگی که
میخوام بیافتم زیر پات بابا
پاهاتو دادی تا بتونم من
امروز رو پای خودم باشم
افتادی روی مین چه بی پروا
افتادی تا امروز من پاشم
قلب تو اقیانوس آرومه
دریا رو جا میدی توی سینهت
با تو همیشه روشنه شب هام
جز ماهی چی دیدی تو آیینهت
دور تو میگردم طواف تو
هر بار کمتر از زیارت نیس
دست تو میبوسم که آروم شم
ما عشقمون درگیر عادت نیس
آهنگ تلخ سرفههای تو
هر روز میپیچه تو این خونه
هر روز میگم خوبتر میشی
این آخرین روز زمستونه
تو یادگاریهای زیباتو
هر روز تو این خونه میبینی
این قدر بی تابی نکن بابا
وقتی منو دیوونه میبینی
من زندگی مو پای تو میدم
من واسهی چشمات میمیرم
گریه نکن طاقت نمییارم
گریه نکن آتیش میگیرم
داری وضو میگیری از اشکت
دارن اذون میگن، تو بیتابی
این شهر خیلی وقتی خوابیده
بابا چرا امشب نمیخوابی...
آرش پورعلیزاده از رشت
ماندهای درکنار ابراهیم
مانده ای سوختن بیاموزی
تو که پروانه بدی هستی
تو که در پای شمع میسوزی
چشم های تو آبی روشن
سرفه های تو قرمز تیره
هر دو پایت برای استقلال
هر دو پایت برای پیروزی
تو نماز شکسته ای هستی
که نخواندست هیچ کس هرگز
تو کتاب نخوانده ای هستی
که ندیدست دانش آموزی
آب افتاد از آسیاب امروز
مردم کم حواس بسیارند
یادشان رفته است یک وقتی
یادشان رفته است یک روزی
از جنگ مانده است
بغضی که مثل فندک و خودکار
در جیب میگذاری و تا کوچه میبری
تا خنده های رهگذران
تاگریه های تو
تا ایستگاه غمزده مترو
آشفتهای رفیق!
تهران چقدر شانه ندارد برای تو
با این که در حساب و کتاباند مردمان
حرف حساب، حالی شان نیست
در آسمان، دروغ وزیدن گرفته است
طوفان کلاه را
همراه هوش از سر این شهر برده است
از مصر مانده است
پیراهنی که از تو شبی پاره میشود
با بغضی که در گلوی تو خمپاره میشود
با بغض توی جیب چه باید کرد
با حرفها که روی دلت مانده؟
آماده باش
وقت گریستن شده آیا؟
علی سلیمانی از همدن
رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانه دل
خونین چو برق شقایق رنگین چو افسانه دل
دلتنگ کاشانه دل راهی شدی مرد عاشق
مردی تو مشتاق میدان آرامش قبل طوفان
تصویر ناب شهیدان در پای خاک باران
در پای هر سنگ جوشان در پای هر صخره قایق
دلتنگ مانند صحرا، دلگیر مانند دریا
دلخواه ماند لیلا، دل واپس صبح فردا
دل میسپاری به شبها دل می کنی از دقایق
ای آسمان تو آبی، دلواپس آفتابی
شب ها نباید بخوابی وقتی نمانده شهابی
باید تو امشب بتابی ای مثل مهتاب لایق
خورشید را، آسمان را، دلتنگی شاعران
آداب باد خزان را، رندانه آخر ربودی
باد مخالف نبودی، بدرود باد موافق
علي فردوسي از اصفهان
پایین بیا خمار دروغ از مقام ما
دستت نمی رسد به بلندای جام ما
برچین بساط خویش که ساقی سند زده است
شش دانگ خاک میکده اش را به نام ما
ای عشق، ای پدر صلواتی چه کرده ای
با این دل نجیب علیه السلام ما !؟ ↓
که خاکریز و سنگر و خط مقدم است
دیگر صفا و مروه و بیت الحرام ما
حافظ اگرچه پشت سر ما سروده است
"ثبت است بر جریده ی عالم دوام"↓
اینگونه پیش اگر برود چند سال بعد
دیگر به یاد هیچ کسی نیست نام ما
دنبال نام ما که نبودیم و نیستیم
ای کاش جای نام بماند مرام ما
تلخی مرام ناب شراب است، لاجرم
بگذار روزگار نگردد به کام ما
از این سر خراب که مستی نمی پرد
گیرم که جام زهر بنوشد امام ما
این خون دل که می خورم "اَحلی مِنَ العَسَل"
"ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما"
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :
اولین کنگره, شعر جانباز شهید, ,